گاهی وقت ها ژن های دل تنگی ام فعال می شود، یاد هر چه می افتم با دلتنگی ست. و هر دفعه یک چیز در اوج دل تنگی هایم خود نمایی می کند. برای مثال بار ها یاد و خاطره ی دبیرستان مرا دل تنگ می کرد، آن چنان که رطوبت چشمانم چند برابر می شد. قریب به گریه.
چند وقتی است دلم به هوای وبلاگ مان - جزء و کل اول - پر می کشد. همان طور که برای دبیرستان ،همان طور که برای دوستانم در تابستان.
این نیز بگذرد البته با تاخیر
پاسخ دادنحذففرشید بی نهایت پستت عالی بود. نگارش اش بسیار به من چسبید. اقا یک پیشنهاد خفن. بیایید همین جا بنویسیم دوباره. تخممان باشد. وبلاگ بلاگفا را که کسی نمی خواند. این را هم در نهایت ش خودمان می خوانیم دیگر.
پاسخ دادنحذفقربونتون
پاسخ دادنحذفمن هم موافقم که دوباره همینجا بنویسیم
هر جقدر هم که بگردیم هیچکس به غیر از خودمون به حرف خودمون گوش نمیده
بیاید همین جا بنویسیم!!!!!! :)
پاسخ دادنحذفبا این که ایشالله تا ده بیست روز دیگه می بینمتون بازم دلم براتون تنگ شد. به یاد همه ی بچه ها ؛)
پاسخ دادنحذف