تو اتوبوس بودم.منتظر راننده که بیاد و حرکت کنیم.
می خواستم اون روز با برادربزرگ ترم برم فوتبال. یه کم دیرم شده بود.
تو فکر بودم که دیدم اتوبوس راه افتاد. یه کم جلوتر پشت چراغ قرمز یه چهارراه اتوبوس توقف کرد. از پنجره بیرون رو نگاه کردم یه پیر مردکه گیوه های سفیدپاش بودو معلوم بود به سختی راه میره،سه بسته ژیلت گرفته بوددستش و یه کیف هم روی دوشش.یه جوری که تو نگاش می شد فهمیدکه همه ی سرمایش همون بود که تو دستاش بود، با یه صدایی که شاید هیچکس نشنوه از رهگذر ها می خواست یه کم بهش توجه کنند و بتونه اون چیزی که همه ی سرمایش بود و بفروشه که شاید شب خجالت زده نره خونه همینجور که داشتم تماشاش می کردم اتوبوس راه افتاد.
چهارراه بعدی خیلی نزدیک بود باز هم پشت چراغ قرمز موندیم.
دوباره همون صحنه رو دیدم.
دوست داشتم که زمان دیرتر سپری میشد تا برم پایین و کمکش کنم.
ولی چراغ سبز شد.
و پیر مرد چهارراه به چهارراه...
می خواستم اون روز با برادربزرگ ترم برم فوتبال. یه کم دیرم شده بود.
تو فکر بودم که دیدم اتوبوس راه افتاد. یه کم جلوتر پشت چراغ قرمز یه چهارراه اتوبوس توقف کرد. از پنجره بیرون رو نگاه کردم یه پیر مردکه گیوه های سفیدپاش بودو معلوم بود به سختی راه میره،سه بسته ژیلت گرفته بوددستش و یه کیف هم روی دوشش.یه جوری که تو نگاش می شد فهمیدکه همه ی سرمایش همون بود که تو دستاش بود، با یه صدایی که شاید هیچکس نشنوه از رهگذر ها می خواست یه کم بهش توجه کنند و بتونه اون چیزی که همه ی سرمایش بود و بفروشه که شاید شب خجالت زده نره خونه همینجور که داشتم تماشاش می کردم اتوبوس راه افتاد.
چهارراه بعدی خیلی نزدیک بود باز هم پشت چراغ قرمز موندیم.
دوباره همون صحنه رو دیدم.
دوست داشتم که زمان دیرتر سپری میشد تا برم پایین و کمکش کنم.
ولی چراغ سبز شد.
و پیر مرد چهارراه به چهارراه...
سلام فکر کنم برای شروع خوب بود.
پاسخحذفخیلی از پنجره بیرون نگاه نکن شاید این بار زنی رو ببینی که خیلی آرایش کرده و شاید به اندازه ی همون پیرمرد باعث تاثرت بشه وشاید این بار حس نفرت از خودت هم به اون اضافه بشه.
سلام,بچه ها من یه سوال دارم,چه جوری میشه از تو نگاه یه نفر فهمید که سرمایه اش چقدره؟
پاسخحذفوای جواد، نمیدونی ؟
پاسخحذفخاک بر سرت، ممد هم میدونه!
به ممد: من بیشتر به بچه هایی پشت چهار راه اند دقت میکنم!
خوب، نتیجه؟! این صحنه ای است که همه ی ما دیده ایم، بارها و بارها. اگر قصدت تنها توصیف یک فضااست، باید فضایی را وصف کنی که اقلا کمی ناب باشد و کم تر ما دیده باشیم. یا دست کم رویداد قابل توجهی در آن صحنه ی تکراری رخ داده باشد. یا اگر هم بسنده به توصیف یک فضای آب گوشتی این چنینی می کنی اقلا یک نتیجه قابل توجه ازش بگیری. ببین بار ها و بار ها چنین تصاویری را مردمان نوشته اند ولی فقط یکی شان شده است دخترک کبریت فروش و در ذهن ها مانده است. چرا؟
پاسخحذفnatijasho baiad khodet begiri ; in faghat ie bahanast ta toro be fekr vadare.
پاسخحذفمن فکر میکنم هر کسی از این چند خط میتونه نتیجه ای بگیره.مثلا چراغ قرمزش زمانش زیاد بود یا چقدر ترافیک زیاد شده.ولی من نتیجه ام اینه که شاید چهار راه بعد همه چی عوض بشه.پس تا چهارراه بعد...
پاسخحذففکر کنم جواب همه تان در همان نظر اولم باشد. و ابن که چنین نظراتی داده اید یعنی جملات را به دقت نخوانده اید. شقشقه هدرت.
پاسخحذفدرسته که اکثرهم لا یعقلون ولی یادت باشه که از هرکس اندازه ی خودش انتظار است و بین محمد و ویکتور کمی فاصله است. ولی باز هم به نظر من محمد شاید بتواند بهتر بنویسد. امیدوارم!
پاسخحذفچرا هیچکدوم حرف محمدو نمیفهمید؟!
پاسخحذفمنظورش این بوده که نباید با یه کم صبر کردن مخالفت کرد. معلوم نیست که پیرمرد تو چهارراه بعدی چندتا ممکنه مشتری داشته باشه. پس چون معلوم نیست، باید امید داشت به آینده ای نزدیک و یا دور.
محمد خیلی قشنگ یه همچین مفهومی رو تو پستش جا داده بود.
خودتی محمد؟
پاسخحذف:)))))))))
پاسخحذفنظر دیروزو من گذاشتم.
پاسخحذف