۸/۱۲/۱۳۸۹

دوره ی توسعه ی سیاسی

پرده ی اول
چند روزه وقتی راه می رم به جای آسمون زمینو نگاه میکنم ؛ مامانم گفته مواظب باشم ، منم تو این چند روز دیگه توو مدرسه فوتبال بازی نمی کنم . حتی از یه راه آسفالت خیلی دور میام خونمون ؛ آخه کفشامو خیلی دوست دارم ؛ دیگه حتی از رو جدولها راه نمی رم و روزهای بارونی هم نمی دووم .کاش جلال هم بود تا وقتی از خیابون رد می شدیم دستای همو بگیریم، ولی نمیدونم چرا چند روزه منتظرم وای نمیسه با هم بیایم خونه ، اون روزی هم داشت جلوی در خونشون گریه می کرد؛ خیلی وقته که باباش نیومده خونشون ، همیشه میگه وقتی بابام برگرده برام یه توپ چل تیکه می خره . بابای منم شبا دیرتر می اد خونه ؛ بعضی وقتا هم که زود خوابم میگیره فرداش دلم واسه بابام تنگ میشه؛ بیچاره جلال ، خدا کنه باباش زود برگرده.

۱۸ نظر:

  1. پرده بعدی رو بنویس، من که هیچی نفهمیدم....
    جلال، سیاسی، بابا، توسعه، فوتبال....!؟
    still prossesing....

    پاسخحذف
  2. سلام فکر کنم یه خورده ویرایش متنت مشکل داره. یه دستی به سر و روش بکش.

    دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
    گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
    گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست
    مولانا

    پاسخحذف
  3. زبان م مو در آورد ان قدر گفت م که بچه ها به تر است پست ها را محاوره ای ننویسید.

    پاسخحذف
  4. @امیر: بخواب بابا :دال

    پاسخحذف
  5. چون فکر می کنم دیگه وقت دریده شدن این احترام های الکی و پوشالیه و زمان انتقاد های مرد!!! رسیده:
    خفه شو امیر بزار ببینیم چه زری می خواد بزنه!

    پاسخحذف
  6. har ki nafahmid behem bege ta rahnemaiish konam.
    mohavereii ia rasmi, motlaghan bad nistan ; baiad tu jaie khodeshun be kar bord.

    پاسخحذف
  7. من فهمیدم که میخواد کفشاش پاره نشه.چون باباش شب دیر میاد خونه.چون یه دفترچه قسط تو کشو میزه.چون باباشو خیلی دوست داره.بیچاره جلال

    پاسخحذف
  8. زبان وسیله ی ارتباط است و نوشتن شکلی از زبان.
    جمله ی بالا تعریف علمی زبان است(منبع: زبان های فارسی دبیرستان).
    یک برداشت کناری(یعنی فرعی یا علاوه بر برداشت اصلی) از جمله ی بالا، برقراری ارتباط را بر نوع وسیله اهم می داند(یعنی مهم نیست که چگونه ارتباط برقرار کنی، مهم ابن است که ارتباط برقرار کنی، هر طوری که به تر است و راحت تری). که طبق این، نقد شما را باید پذیرفت و باید بگذاریم به قول رضا هر جوری که اکبر خواست حرف ش را بزند. اما قصه فقط این نیست. قصه... . حوصله ی نوشتن ادامه ی نظر را ندارم، بی خیال، نخواهید پذیرفت.
    یکی می شود کیارستمی و یکی می شود ده نمکی. حتی اگر فیلم نامه کارهای شان یکی می بود.

    پاسخحذف
  9. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  10. بعد از این آداب و ترتیبی مجو
    هر چه می خواهد دل تنگت بگو
    شاید دلش تنگ است و این جور می خواهد شاید هم تنگ نیست و مرض دارد!

    پاسخحذف
  11. ولی به نظر من به زبان مهاوره نوشتن مثل کیارستی و دهنمکی نیست، شاید از جنس هنر کلاسیک و مدرن باشه یا رمان و داستان کوتاه یا....

    پاسخحذف
  12. پ.ن: شعر قدیم و شعر نو...

    پاسخحذف
  13. به امیر:
    پس قصه چیه؟چرا وقتی به اصل ماجرا میرسی حوصله ی نوشتنت سر میره بعدش هم اون نتیجه ی بی ربط رو از قصه ی خیالی خودت می گیری؟
    "نخواهید پذیرفت" یعنی چی؟
    همیشه بخوای به یه عده دلایلتو بگی اینجوری برخورد میکنی ؟
    اینو دوستانه بهت بگم که به کوچکترین اشتباهات دیگران ، بزرگترین انتقادها رو می کنی ولی هرگز به خودت یه نیم نگاهی نمیندازی که اگه همه مثل تو رفتار کنن چه فاجعه ی تو دنیا بوجود میاد.

    پاسخحذف
  14. اوه... اوه... ریلکس،تیک ایت ایزی...

    پاسخحذف
  15. به اکبر:
    نظری نوشت م برای نظرت. بلند بود، عصبی بود، توش فحش داشت، به تو. روی تک تک حرف هایت، حرف زده بودم. خواست م بگذارم این جا یک دفعه یاد تمام لحظات خوش با هم بودن مان افتادم. ترسیدم تصاویر آن لحظات خوب در ذهنم خراب شود. پاک ش کردم.
    همه ی حرف های ت قبول. سعی می کنم درست شوم.
    قصه را نوشته ام. قرار بود امروز بگذارم این جا. باشد وقتی دیگر که عصبی نباشم.

    پاسخحذف
  16. به امیر:
    چه خوب بود اگه نظرتو میذاشتی.
    اگه فکر میکنی اشتباه میکنم (در مورد هر چیزی) ، من شدیدا منتظر ارشادم.
    البته دیگه اصلا دوست ندارم این بحثامون رو اینجا ادامه بدیم.

    پاسخحذف
  17. نخیر باید شفاف سازی بشه...
    باید همه بفهمن...
    آخه تا کی پشت پرده... :-)

    پاسخحذف