به نام خدا
آخرین " آدم اول " ...............یا Ungloomy Sunday
هر وقت به حرم می روم حس قریبی ( و نه الزاما غریبی ) مرا به سوی کتاب فروشی آقای برقعی می کشاند. کتاب فروشی آقای برقعی در خیابان ارم ، انتهای کوچه ی تاریکی است که اگر قبلا شخص مورد اعتمادی معرفی اش نکرده باشد عمرا به عقل جن یا فکر شما برسد که در اعماق آن ظلمات چه مجموعه ای از بهترین آثار ادبی جهان نهفته است. مجموع چرک کف دستم تقریبا 5500 تومان می شد که این معنایی جز یک بازدید خشک وخالی از کتاب ها و تازه های نشر نداشت. در قفسه ی کتاب های کاموعنوان تازه ی " آدم اول " به چشمم خورد و ناخواسته برداشتمش. نگاهی به مقدمه و جلدش... و وای خدای من!.... شاید باور نکنید ، فقط 3900 تومان!... دستی به چشمانم کشیدم ولی باز هم همان ارقام ظاهر شدند. البته این متناقض نمای فلسفی پاسخ ساده ای داشت : چاپ 1385. پول کتاب را پرداختم و صد تومان هم تخفیف گرفتم. کتاب در دست شروع کردم به دویدنی کودکانه با دو پای آهوانه به سمت دکه ی روزنامه فروشی. تصمیم گرفته بودم برای این که شادی ام کامل شود یک چلچراغ هم خودم را مهمان کنم.
حالا که دارم این متن را برایتان تایپ می کنم می توانم بگویم که یکشنبه ی واقعا پر باری داشتم. امیدوارم خدا نصیب شما هم کرده باشد.
پی نوشت : چلچراغ دعوت به همکاری کرده است، البته از نوع افتخاری اش که معنی آن بی مزد و منت بودن متن هایی است که برای آن ها می فرستید. این فراخوان مختص دانشجویان و از هر دانشگاه حداکثر سه نفر می باشد. متن های خودتان را به صورت pdf به این نشانی ایمیل بزنید : 40daneshjooi@gmail.com
لازم نیست متن خیلی شاخی باشد. برای نمونه من همین متن بالا را برایشان ایمیل کردم. به امید موفقیت بچه های جزء و کل!
برای بازدید کننده های کم و خاموشمان: امیدوارم شما هم متن هایتان را برای چلچراغ بفرستید، به هر حال برای ما هم افتخاری است که متن شمای بازدید کننده ی جزء و کل در این هفته نامه چاپ بشود.
پاسخحذفمرسی از اطلاع رسانی خوبت و متن قشنگت
پاسخحذفاز دانشگاه ما که همین بچه های جز و کل هم تیم اصلی رو پر می کنن هم نیمکت ذخیره ها رو بازدیدکنندگان کم و خاموش خودتونو به زحمت نندازید ؛)
ببینید کار ماها به کجا رسیده که فقط با خریدن (و نه الزاما خوندن)یه کتاب و یه مجله روزمون پر بار میشه.
پاسخحذفوقتی یه نیروگاهی پول برایه یه چیزی میده حتما نهایت استفاده رو ازش میکنه. خودت تو دوران مدیریتم دیدی که با کمترین بودجه چه می کردم!
پاسخحذفچلچراغ مجله ی خیلی خوبیه و توصیه می کنم اگه نمی تونید یا نمی خواید بخرید حتما از سایتش پیگیر باشید. در باره ی کتاب های کامو به نظر من اگه در سال دو یا سه تا از کتاب هاشو بخونید و بفهمید واقعا سال پر باری داشته اید!
ولی جواد جدا حال میده ها.
پاسخحذفکتاب خریدن رو نمی گم، گیر دادن به رضا رو میگم D:
فرشید خدا لعنتت کنه! و همین طور تو ای محمد جواد!
پاسخحذفراستی فرشید اگه متن جدیدی نداری میتونی فرعون زمانتو براشون ایمیل کنی که وقته خیلی خوبیه.(البته خیلی سیاسیه و بعید می دونم چاپش کنن)
برای سروش : ممنون
سلام.انقد عالی مینویسید که وقتی صفحه اینترنتو باز
پاسخحذفمیکنم دلم نمیاد به وبلاگتون سر نزنم.چه خوب که با خوندن یه پست یا نظر میتونی شخصیت ادمارو بشناسی.
آفرین آفرین
پاسخحذفنمی دونم چقدر واقعیت داشت ولی من از همچین تیپ هایی خیلی خوشم می آد ، تو هم خیلی خوب تونستی در چند خط تصویرش کنی
برای اکبر : تقریبا همش واقعی بود.
پاسخحذفبرای قاسمی: نمی دونم منظورتون کی بود ولی من که از روی پست و نظر کسی شخصیتشو نمی تونم بشناسم. بچه های جزء و کل رو هم چون باهاشون از نزدیک رابطه دارم می تونم درباره ی کارهاشون یه حدس هایی بزنم.
اگه به طور متوالی نظرارو یه نگاه بندازید فهمیدن اینکه کی مثلا ادم عمیقی یا شوخ یا پر بار از لحاظ ادبیات یا کسی که با بحث کردن باهاش راحت و خیلی منطقی متقاعدت میکنه و... کار شختی نیست البته چقد این برداشتادرست نمیدونم اما قبول دارم که جزئیاتو نمیشه فهمید.
پاسخحذف