اپیزود دوم
اف5: ببین شمشیرش هم هست؟ ..... اف3: نه ولی یه چیزایی دیگه ای هست ..... وایستا در کوپه رو ببندم کسی نیاد.
یک دفتر خاطرات، یک آینه با طرح دی جی مون، یک خودکار که مارکش را یادم نیست و یک مجله همشهری جوان تمام دست آورد 6 دقیقه اکتشاف ما در ساک زورو بود.
اف5: ببین توی دفتر خاطراتش شماره موبایلش نیست ..... اف1: مگه نمی بینی قفل داره ..... اف3: فکر می کنید رمزش چی باشه؟ ..... اف2: تابلو دیگه 110 ..... اف1: ..shit..نه این نیست ..... اف4: 666 رو امتحان کن ..... بی خیال ..... اف2: یه مرد خدا که از این شماره ها رو پسوردش نمی کنه ..... اف4: کی گفته مرده؟ مگه نمی بینی دفتر خاطرات و آینه ی بچه گونه داره ..... این هم نیست. مگه یه مرد نمی تونه خاطره بنویسه؟ ..... اف5: همیشه شخصیت های بزرگ مرد بودن، اسپایدر من، بت من و خیلی های دیگه که من یادم نیست ..... اف1: wolf man! ..... مگه میشه زن ها شخصیت های بزرگ نداشته باشن ..... اف5: غیر مادام کوری یه مثال بزن ..... سکوت مطلق. فقط صدای چند دختر از کوپه کناری می آمد که زورکی می خندیدند. با این که خوب نمی شناختمش گفتم: سیمون دوبوآور ..... اف1: زنه سارتر؟ ..... نمی شد نگی زن سارتره ..... اف3: دختر مادام کوری! ..... اف4: همیشه پای یک زن در میونه ..... حیف جیب بغلش باز نشد، شاید یه چیزایی اون جا پیدا می شد ..... اف1: چقدر این جا گرمه، پنجره رو باز می کنی اف2 ..... اف1: چی شده، کجا رو نگاه می کنی؟
Caps lock + f1 + f2 + f3 + f4 + f5 : oh shit!
یکی اون پرده رو بکشه !
8:29 pm
خوب شد راه افتادیم.
پی نوشت : جمله ی تیتر را از سایت ارمیا کش رفتم. امیر جان ممنون بابت تغییر!
خب، من یک چیز رو نمیدونم، این که سر انجام یک داستانی که قسمت قسمت نوشته بشه و در هر قسمت نقد بشه و این نقد ها روی نویسنده و قسمت های بعدی اثر بذاره چی میشه؟!
پاسخحذفاول این که این داستان در همون قسمت اول نشان داد و در قسمت دوم ثابت کرد که ساختار ظهن من، نه تنها حافظم، کاملا" تصویری هست، چون هرچه کردم با این اف ها کنار بیام و بفهمم کی چی گفته و چه شخصییتی داره دیدم نمیتونم و یادم میره، واسه همین یک کاغذ برداشتم ۵ تا قسمتش کردم و شروع کردم نوشتن حرف های هر کس در قسمت خودش، و به سیمون دبووار رسیده بودم که تازه فهمیدم راز این caps lock و این پیچیدگی چیه ( از نویسنده برای خنگی این خواننده حقیر ازر میخوام)، پس پشت کاغذ رو شش قسمت کردم و دوباره از اول نوشتم، کمکم شخصییت ها دستم اومدن، کمی روان شناسی کردمشون و به کشف تشابهات پرداختم....
-------------
به اف۵: نمیدونم شوخی میکنی یا جدی میگی( احتمالا" شوخی میکنی) ، در هر حال این دیدگاه که آدم های بزرگ همیشه مرد بودن یک ایرادی بهش وارده، بهتره شاید بگیم آدم های مشهور! بین مرد ها و زن ها و ساختار ذهنی شون تفاوت ها و تمایزات ای هست که باعث میشه مرد ها تو مقوله مشهور شدن بهتر عمل کنن، و این دال بر برتری شون نیست، فقط شاید چون میتونن خودشون رو از پرداختن به چندین مساله رها کنند پس به طور متوسط تونستن در پرداختن به یک مساله سرامد بقیه بشن...
به اف۱: یک وقت فکر نکنی از کون فیل افتادی، همیشه یادت باشه، هیچ گهی نیستی...
دمت گرم مانی جان که با دقت می خونی. راستش من یه سری تصاویر تو ذهنم دارم که می خوام توی داستان (حالا تا هر چقدر قسمت که طول بکشه) جا بدم. وقتی نقدم می کنی من فاصله بین اون تصویر ها یا حتی شاید بعضی از تصویر ها رو میدم یا ایجاد می کنم و با این تغییر و ساختن تصاویر کمی بزرگ تر میشم.
پاسخحذفراستش نمی دونم از caps lock چه چیزهایی برداشت کردی ولی یه جورهایی اون منم.
بله این رو فهمیدم که تویی....
پاسخحذفولی از جوابت سر در نیاوردم، فردا دوباره میخونمش...
رضا جون گشاد بازی رو بزار کنار بعدی رو بنویس دیگه....
پاسخحذفدر مورد caps lock بذار یکی دو تا پست بعد توضیح بدم اما در مورد این که مرد ها مشهور ترند نه بزرگ تر باید یه کم فکر کنم، شاید بچه ها هم نظر بدند بعدش منم نظرمو بگم.
پاسخحذفاین هفته امتحان الکترو هفته بعد کوانتوم! پست های زورو را برای جلوگیری از مشروطی فعلا تعطیل کنم بهتره.
توجیه نکن.....
پاسخحذفدمت گرم همیشه آپی؟
پاسخحذفشاید یه پست تو وبلاگ خودم بذارم داره کم کم بی استفاده میشه.
ما اینیم دیگه!
پاسخحذفاتفاقا" استفاده داره، هی یک سری دختر میان باهات تیک میزنن که وبلاگشون رو لینک کنی :)
ما هم اینیم دیگه!
پاسخحذفبابا بنده خدا اشتباهی گرفته بود.
بابا شما ترکوندین!
پاسخحذفیه آخر هفته سر نزدم، یه اومدم دیدم یه پست و 9 تا نظر!
منم اول متوجه منظورت از caps lock نشده بودم. (شرمنده)
@مانی: "عذر" نه "ازر"
به مانی: تو توهمی.
پاسخحذفبه اف ۱: این رو دیگران به آدم میگن، خود آدم متوجهش نمیشه...
پاسخحذفبه فرشید: متشکرم...
جالب بود!!!
پاسخحذفاینجا چرا این جوری شده؟
پاسخحذفراستی فرشید و مانی جان خواهش می کنم.
پاسخحذفرضا منم مثل همه وقتی پست های تو رو میخونم تا یه مدت مدیدی گاوگیجه میگیرم و هنگ میکنم,تصمیم گرفتم از این به بعد قبل از خوندن کوانتوم اول پست های تو رو بخونم تا ذهنم کوانتوم رو بهتر درک کنه,یا شاید هم اول باید کوانتوم بخونم و بعد پست های تو رو که شاید اینجوری پست های تو رو راحت تر تجزیه تحلیل کنم.
پاسخحذفمانی "ذهن" نه "ظهن"
محمد جواد نمی دونم تشکر کنم یا نه؟
پاسخحذفشاید بعدا یه تفسیر از پست هامو بنویسم: تفسیر الرضا!
آره آره تشکر کن!زودباش!
پاسخحذفشاید باور نکنی اما متشکرم!
پاسخحذف