۷/۱۵/۱۳۸۹

چشم هايش

سنگيني نگاهش را روی صورتم حس كردم. با چشم هاي قهوه اي اش به من زل زده بود. شايد به خاطر اين كه كمي شبيه جومونگ هستم به من خيره شده بود. در چشم هايش كمي اضطراب ديده مي شد. اهسته شروع به قدم برداشتن كرد. من هم به آرامي پشت سرش شروع به راه رفتن كردم. زير چشمي من را مي پاييد . ناگهان چرخيد و مسيرش را عوض كرد و پشت يخچال قايم شد. چند دقيقه با دمپايي منتظرش شدم ولي بيرون نيامد.

دارم در كافي نت سر كوچه مان اين پست را مي نويسم. ناگهان سنگيني نگاهش را حس ميكنم. با چشم ها و مانتوي قهوه اي اش به من زل زده است. شايد به خاطر اين كه كمي شبيه جومونگ هستم به من خيره شده است ..........

۸ نظر:

  1. من عاشق این سوسک های مونث هستم.

    پاسخحذف
  2. وای چقد خنگم، تا نظر امیر نخوندم نفهمیدم!
    از سوسکا خیلی بدم میاد، و الارقم این همه مبارزه هنوز هم حمام ما رو ترک نمیکنن!

    پاسخحذف
  3. slm
    ma ham az in suskaye mozakar motenaferim

    پاسخحذف
  4. aleike slm be nashenas
    manzore man mard behtar ast ya zan(be sabke elm behtar ast ya servat ) nabood.
    shayad poste baadi kami shafaf sazi kone

    پاسخحذف
  5. هر جور که فکر می کنم تحمل نگاهشون خیلی راحتتر از تحمل وزنشونه!

    پاسخحذف
  6. slm
    farshid toam
    az 69ha baide hanuz kheili bachei

    پاسخحذف
  7. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  8. خوبه فقط یه سال ازم بزرگتری!
    .
    .
    .
    .
    .
    البته شایدم بیشتر!!!!

    پاسخحذف