سنگيني نگاهش را روی صورتم حس كردم. با چشم هاي قهوه اي اش به من زل زده بود. شايد به خاطر اين كه كمي شبيه جومونگ هستم به من خيره شده بود. در چشم هايش كمي اضطراب ديده مي شد. اهسته شروع به قدم برداشتن كرد. من هم به آرامي پشت سرش شروع به راه رفتن كردم. زير چشمي من را مي پاييد . ناگهان چرخيد و مسيرش را عوض كرد و پشت يخچال قايم شد. چند دقيقه با دمپايي منتظرش شدم ولي بيرون نيامد.
دارم در كافي نت سر كوچه مان اين پست را مي نويسم. ناگهان سنگيني نگاهش را حس ميكنم. با چشم ها و مانتوي قهوه اي اش به من زل زده است. شايد به خاطر اين كه كمي شبيه جومونگ هستم به من خيره شده است ..........
من عاشق این سوسک های مونث هستم.
پاسخحذفوای چقد خنگم، تا نظر امیر نخوندم نفهمیدم!
پاسخحذفاز سوسکا خیلی بدم میاد، و الارقم این همه مبارزه هنوز هم حمام ما رو ترک نمیکنن!
slm
پاسخحذفma ham az in suskaye mozakar motenaferim
aleike slm be nashenas
پاسخحذفmanzore man mard behtar ast ya zan(be sabke elm behtar ast ya servat ) nabood.
shayad poste baadi kami shafaf sazi kone
هر جور که فکر می کنم تحمل نگاهشون خیلی راحتتر از تحمل وزنشونه!
پاسخحذفslm
پاسخحذفfarshid toam
az 69ha baide hanuz kheili bachei
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفخوبه فقط یه سال ازم بزرگتری!
پاسخحذف.
.
.
.
.
البته شایدم بیشتر!!!!