۷/۲۰/۱۳۸۹

قصه های شریف : نوستالژی

(لطفا" آهسته بخوانید)
همه چیز برایم نوستالژی شده، آن خاطره، آن عادت، آن روز و شبش، میدان سعدی، صدای سمنان سمنان ترمینال و آن موسیقی....
موسیقی لعنتی چیز عجیبیست و در دلش همه چیز دارد، اثر گذاری اش شدید است و چیز های شدید را خطر ناک میدانم و نکند راستی حرام باشد، این را میدانم که چیز های حرام مضر اند وگر نه که حرام نمیکردشان....
مدتیست که دیگر بعد از کلاس به اطاق مان نمیروم، و صحنه جورابی که از پا در می آید، گلوله میشود، و به گوشه ای پر تاب میشود را نمیبینم در حالی که بوی جوراب و کفش و پا فضا را پر کرده است، خیلی زود این بو برایم عادی شد و دیگر آزارم نمیداد، و حال این هم یک نوستالژیست و دلم برایش تنگ شده...
جالب آن است که هفته گذشته اتفاقاتی نادر این حس را در من تقویت میکرد، باورتان نمی شود هنگامی که از کتاب خانه پارک دم خانه مان خارج شدم کسی مشغول تقلید ادای استاد شاغولی بود و بعد هم برای دیگر دوستانش از لحظات پر خنده بلوک ۶ میگفت و آن شب که از حسن خدا حافظی کردم در اوج نوستالژی رادیوی تاکسی شیدا شدم ناظری را برایم پخش کرد و....
فکر میکنم درک آنچه مینویسم بیش از همه برای کسانی ممکن است که شرایتی مشابه من را دارند و نه شما؛ نفهمیدم این خصلت بشر را که آنچه ندارد برایش ارزشمندتر میشود.
حال شنیدن صدای دوستانم از پشت تلفن و خواندن آنچه مینویسند است که باید مرا از پس این تغییر راضی کند و میتوانم از این راه دوباره یاد قدم زدن های شبانه در. . . . آه ه . . .

مهمترین فکری که مرا در زندگی ام امید وار میکند اعتقاد بر این است که آنچه برای انسان اتفاق می افتد، آنچه تقدیر است و یا آنچه خواست خداست همه دارند به او کمک میکند، و شاید کمک به سعادتش، هر چند پذیرش این مطلب... نمی دانم....
خوشهالم که گه گاه به آن فیلم ها که از شما گرفتم نگاه میکنم، به جزعی از شما که ذخیره اش کردم.
خوش باشید، و جای مرا در هر شرایتی چه آسان ویا چه سخت خالی کنید چون روزی نوستالژی خواهد شد
مانی

۴ نظر:

  1. محمدجواد۲۴/۷/۸۹ ۱۳:۳۳

    سلام مانی عزیز,فوق العاده بود و منو یاد خاطرات خوبم انداخت,خاطرات خوبمون با هم,شیدا شدم,گوله کردن جوراب,وای مانی دمت گرم.

    پاسخحذف
  2. سلام
    این مطلبو که نوشتی یاد ترم یک و دو افتادم که با بهروز بچه ها را سر کار می گذاشتیم و.... شامپو هد اند شولدرت.... حالا هم تو و هم بهروز نوستالژی شده اید و من هم روزی نوستالژی می شوم اما یک نوستالژی شاد!!!!

    پاسخحذف
  3. رضا حافظه خوبی داری، حرف بدی به تو زده بودم که امید وار بودم یادت بره ولی ظاهرا" یادته، ببخشید من رو واقا".... عصبانی بودم، خامی کردم....

    پاسخحذف
  4. اون که نسبت به چیزهایی که من به تو گفتم که چیزی نیست اگه حافظه ات یاری نمی کنه بگم، بگم ....

    پاسخحذف